تکنیکهای دوست یابی، ویژگیهای دوست خوب، دوست یابی

تکنیکهای دوست یابی، ویژگیهای دوست خوب، دوست یابی

تکنیکهای دوست یابی، ویژگیهای دوست خوب، دوست یابی

تکنیکهای دوست یابی، ویژگیهای دوست خوب، دوست یابی

مداومت بر دوستى

مداومت بر دوستى

یـکى از ویژگیهاى دوستى صادقانه و مودت خالصانه آن است که پیوسته رو به افزایش است , وهر چـه زمـان بـر آنـهـایـى کـه در راه خـدا دوستى یکدیگر را اختیار کرده اند مى گذردروابط آنان مـسـتـحـکـمتر و پیوند آنها ریشه دارتر مى شود, چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى برادران دینى پایدارتر است . برعکس دوستیهایى که بر اغراض شخصى و مصلحتهاى مادى تکیه دارد از همان روزنخست زوال و نـاپـایـدارى بـر آن نوشته شده است , اینان دوستان روزگار خوشى و رفاه مى باشند و همانهایى هستند . که امام على بن ابى طالب (ع ) در شعر مشهور خود آنها رانشان داده است :
و ما اکثر الاخوان حین تعدهم ----- ولکنهم فی النائبات قلیل
آنـان بـه مـقـتضاى شرایط رنگ عوض مى کنند, و همگام با اوضاع زمان تغییر ماهیت مى دهند, بر دوسـتى پایدار نمى مانند و بر محبت ایستادگى نمى کنند . آرى آنان دشمنانندوباید از آنها دورى جست , زیرا در دوستى آنها سودى نیست , چنان که امیرمؤمنان (ع )فرموده است :
ولاخیر فی ود امرى ء متلون ----- اذا الریح مالت مال حیث تمیل
آرى , هـمنشین شایسته و دوست راستین کسى است که در دوستى و برادرى ثابت قدم باشد و در سختى و رفاه به دوستى و محبت خود ادامه دهد, از این رو پیامبرخدا(ص )فرموده است : خداوند مداومت بر دوستى دوستان دیرین را دوست مى دارد پس بر آن مداومت کنید. امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : از کرامت انسان است که بر روزگار گذشته خود بگرید, وبه وطن خویش مشتاق باشد, و دوستان دیرین خود را پاس بدارد. داوود(ع ) به فرزندش سلیمان (ع ) گفت : اى فرزند من ! دوست دیرین خود را مادام که بردوستى تـوپایدار است با دوست تازه به دست آمده عوض مکن , و اگر تو را تنها یک دشمن است او را اندک مشمار, و اگر تورا هزار دوست است آنها را زیادمپندار.
یکى از شاعران این معنا را گرفته و گفته است :
و لیس کثیر الف خل و صاحب ----- و ان عدوا و احدا لکثیر
دوسـت دیـریـنـى که دلش غرق در محبت دوست خویش و درونش لبریز از محبت او ووجدانش پایبند دوستى و برادرى با اوست ممکن نیست دوستش را در هر رویدادى که احساس وظیفه کند ترک کند .
چه کسى که دوستش را در حوادث رها سازد یا او را بادیگرى عوض کند هرگز دوستى راسـتـیـن و یا صدیقى گرم و صمیمى نیست بلکه او جزنادانى احمق چیز دیگر به شمار نمى آید, چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى احمق مانند خاک زدوده مى شود. نیز: نگهبان دوستى باش هر چند نگهبان نمى یابى . امـام صادق (ع ) این دوست نمونه را با این دو بیت که در این باره از دیر زمان بدانها تمثل جسته اند مجسم ساخته است :
اخوک الذی لو جئت بالسیف عامدا ----- لتضربه لم یستغشک فی الود
ولو جئته تدعوه للموت لم یکن ----- یردک ابقاء علیک من الرد
آن حـضرت مى فرمود: نادانى در سه چیز است : تبدیل دوستان , مخالفت بدون دلیل وجستجو از چیزى که به تو مربوط نیست. امـا کـسى که دوست شایسته اش را پس از گذشت رفاقتى طولانى ملول و آزرده سازددوست به شـمـار نـمـى آیـد, چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : از دل آزرده ایمن مباش چه براندازى کوههاى استوار از الفت دادن دلهاى گریزان آسانتر است . امام صادق (ع ) فرموده است : ملول هرگز دوستى نمى کند. نیز: به دوستى انسان آزرده اطمینان مکن چه در آن هنگام که بیشترین اطمینان را به اودارى تو را تنها مى گذارد, و در آن وقت که بیشترین پیوند را به او برقرار مى کنى از تومى برد.
نیز: براى انسان ملول و آزرده دوستى نیست .
دوستى درست هر چه بر دورانش بگذرد و مدتش به درازا کشد بر ثبات آن در نفس ورسوخ آن در دل افـزوده مـى شود و به صورت قرابت و خویشاوندى نزدیک در مى آید, چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى خویشاوندى به دست آمده اى است . نیز: دوستى پیوسته ترین نسبتهاست . امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است :
مؤمن برادر پدر ومادرى مؤمن است چه خداوند مؤمنان را ازگل بهشت آفریده و نسیم بهشت را در سینه آنها به وزش در آورده است از این رو آنها هم از طریق پدر و هم مادر برادرند. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت :
بـیـسـت روز رفـاقت , خویشاوندى است . بسا دوستى ازحیث هـمبستگى و روابط بر خویشاوندى فزونى یابد,
چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : بسا بیگانه که از خویشاوند نزدیکتر است . نیز: خویشاوندى به دوستى نیازمندتر است تا دوستى به خویشاوندى . امـام حسن (ع ) فرموده است : خویشاوند کسى است که محبت او را نزدیک کرده هر چندنسبتش دور بـاشـد و بـیـگـانـه کـسـى اسـت کـه نـبودن محبت او را دور کرده اگر چه نسبتش نزدیک باشد. هـرگـاه بـرادرى و دوسـتـى مـیان دو تن به سر حد کمال رسد مودت در دل آنان رسوخ یابدبه گـونـه اى که گذشت زمان و دگرگونى شرایط نتواند در آن مؤثر واقع شود این امرروشنگر آن است که میان این دو دوست همگونى فطرى و قرابت طبیعى و گفت و شنودروحى وجود دارد و گر نه با یکدیگر سازگار نمى شدند و میان آنها توافق حاصل نمى شد. پـیـامبر خدا(ص ) فرموده است : ارواح سپاهیانى منظم اند آنچه از آنها یکدیگر رامى شناسند با هم الفت مى گیرند و آنچه از آنها یکدیگر را نمى شناسند پشت به هم مى کنند. عـلـى بن ابى طالب (ع ) فرموده است : نفوس شکلهایى هستند هر چه از آنها با هم شباهت دارد با یکدیگر متفق مى شوند, و مردم به همشکلهاى خود راغبترند.


ادامه مطلب...

دوست یابی (قسمت پنجم)

دوست یابی (قسمت پنجم)


پایه هاى دوستى 8(حفظ برادر (دینى ) در غیاب او


24- حفظ برادر (دینى ) در غیاب او


از بـزرگـتـریـن نـشانه هاى وفادارى نسبت به دوست آن است که انسان در غیاب او از شؤون وى پـاسـدارى کـند و از همین طریق است که دوست راستین از دروغین شناخته مى شود,و حقیقت دوسـتـان مـکشوف مى گردد,
چنان که امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست کسى است که در غیاب دوست صادق باشد.
چـه بـسـا کـسـى کـه نـسـبـت بـه تـو دوسـتى و محبت بسیار اظهار مى کند به طورى که تو را وادارمـى سـازد کـه وى را در زمـره دسـتـه نـخست دوستان و برگزیدگان خود به شمار آورى لیکن بزودى با غیبت تو پرده از او برداشته مى شود چه در جهت بدنامى و رسوایى تو اقدام مى کند و خـلاف آنچه را براى تو ظاهر مى کرد نشان مى دهد . روشن است که وقتى خبراین اعمال او به تو بـرسـد خوش گمانى و امیدوارى تو نسبت به او به بدگمانى و نومیدى تبدیل مى شود و شیرینى محبت او از دلت بیرون مى رود و ممکن است مشاجره وکشمکش زبانى پیش آید و بسا کار به قطع رابـطـه و جـدایـى بینجامد . از این روپیامبرخدا(ص ) و ائمه اهل بیت (ع ) حفظ شؤون دوست را در غیبت او از بزرگترین حقوق برادرى و مهمترین حدود آن شمرده اند.
پیامبر خدا(ص ) فرموده است : کسى که برادر (دینى ) خود را در غیاب او یارى کندخداوند وى را در دنیا و آخرت یارى خواهد کرد. امـیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست انسان دوست نخواهد بود جز آنگاه که در سه چیزپاس او را بدارد: در بدبختى او, در غیبت او و در وفات او. امـام حـسین (ع ) فرموده است : درباره برادر مؤمن خود به هنگامى که از تو غایب شودچیزى مگو جز آنچه را که دوست دارى در صورت غیبت تو از او درباره ات بگوید.
امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است : برادر دینى خود را هرگاه از تو غایب شود چنان یاد کن که دوست دارى به هنگامى که از او غایب مى شوى تو را یاد کند. امـام صادق (ع ) فرموده است : برادر دینى خود را هرگاه از شما غایب شود به نیکوترین نحوى یاد کنید که دوست دارید در صورت غیبت خود بدان گونه یاد شوید. نیز: کسى که دوستش را پاس مى دارد خداوند او را پاس مى دارد. همان گونه که بر تو لازم است در غیاب دوست خود چیزى نگویى که موجب تحقیر وکاستى قدر او شـود هـمچنین بر تو واجب است که گفتار دیگران را در صورتى که از این قبیل باشد رد, و در غیاب وى او را یارى کنى . پـیـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـوده اسـت : کسى که به برادر (دینى ) خود کمک کند بدین گونه که درمجلسى بشنود از او بدگویى مى کنند و او آن را رد کند خداوند هزار نوع شر را در دنیا وآخرت از او دور مى سازد, و اگر رد نکند در حالى که بر آن تواناست گناه کسى را دارد که هفتاد بار او را غیبت کرده باشد. امام صادق (ع ) فرموده است : کسى که در نزد او برادر مؤمنش غیبت شود و وى او رایارى کند خدا او را در دنـیـا و آخـرت یارى خواهد کرد . و کسى که در نزد او برادر مؤمنش غیبت شود و وى او را یارى و از او دفاع نکند خداوند اورا در دنیا و آخرت پست و خوارمى سازد. روش ائمـه اهـل بـیـت (ع ) در حـفـظ شـؤون بـرادر (دیـنـى ) چـه در حال زندگى و چه پس از مرگ جالبترین نمونه است چه هر یک از آنها اصحاب خود را پیوسته به نیکى یاد مى کردند واعمال نـیـک و مـفـاخـر و مـزایا و صفات پسندیده و سجایاى کریم آنها را بر مى شمردند و برفقدان آنها افسوس مى خوردند و اشتیاق خود را به دیدار آنها اظهار مى کردند.
چنان که امیرمؤمنان (ع ) هنگامى که از یکى از برادران دینى خود که زندگى را بدرود گفته بود یاد مى کند مى فرماید: در گذشته مرا برادرى به خاطر خدا بود که کوچک بودن دنیادر نظرش او را در چـشم من بزرگ مى داشت او از زیر سلطه شکمش بیرون رفته بود به طورى که اگر چیزى نـمـى یـافـت آن را آرزو نـمى کرد, و اگر مى یافت آن را زیاد به کارنمى برد, و در بیشتر عمر خود خاموش بود و اگر سخن مى گفت بر گویندگان غلبه مى کردو تشنگى پرسش کنندگان را فرو مـى نـشـانـد, او ضعیف بود و ضعیف پنداشته مى شد لیکن هرگاه زمان کوشش فرا مى رسید شیر خشمگین و مار پر زهر بیابان بود, برهان و دلیل نمى آورد مگر زمانى که نزد قاضى مى آمد و کسى را بـه کـارى که در مانند آن عذرى مى یافت سرزنش نمى کرد جز آنگاه که عذر او را مى شنید, و از دردى شـکـایت نمى کردمگر وقتى که بهبودى مى یافت , و آنچه را مى گفت انجام مى داد, و آنچه نـمـى کـردنـمـى گـفت , و اگر در سخن بر او غلبه مى کردند در خاموشى بر او غلبه نمى یافتند, درشـنیدن حریصتر بود تا بر گفتن , و اگر ناگهان دو امر به او رو مى آورد مى نگریست کدام یک به خواهش نفس نزدیکتر است و با آن مخالفت مى کرد.
بـر شـمـاسـت که این صفات را دارا و به آنها رغبت داشته باشید, و اگر توانایى همه آنها راندارید بدانید که فراگرفتن اندک بهتر او فروگذاشتن بسیار است . روایـت شـده است امام حسن (ع ) روزى در توصیف یکى از یاران خود به اصحاب خویش فرمود:
و میان گفتار آن حضرت و سخنان پدر بزرگوارش که در فوق ذکر شد مشابهت بسیارى است , من شـمـا را آگاه کنم از دوستى که در نظر من از بزرگترین افراد این مردم بود, و آنچه او را در نظر مـن بـزرگ کـرده بود کوچکى دنیا در نظر او بود, وى از زیر سلطه شکم بیرون رفته بود از این رو میلى به آنچه نمى یافت نداشت , و از آنچه مى یافت زیاداستفاده نمى کرد, همچنین او از زیر سلطه جـهـل خـارج شـده بود لذا دستش را درازنمى کرد جز در وقت وثوق به این که سودى به دیگرى بـرساند و گامى بر نمى داشت جزبراى این که کار نیکى انجام دهد, و هرگز خشمگین و رنجیده نـمـى شد, و هرگاه درمحضر دانشمندان حاضر مى شد به شنیدن حریصتر بود تا به گفتن , و هر گـاه در سـخـن بـراو غـلـبـه مـى کردند در خاموشى بر او غلبه نمى یافتند و بیشتر عمرش را به خـامـوشـى گـذرانـیـد و هرگاه سخن مى گفت بر گویندگان فایق مى آمد, هرگز در نزاعى شـرکت نمى جست و در جدالى وارد نمى شد, و جز به هنگام مشاهده داور اقامه دلیل نمى کرد....تا پایان . آرى دوسـت وفـادار دوسـتـش را در غـیاب او به همان گونه بلکه بهتر از آنچه در حضور ازاو نام مى برد یاد مى کند, چنان که شاعر گفته است :
و اذا الفتى حسنت مودته ----- فى القرب ضاعفها على البعد
هـمـچـنـیـن شـؤون او را پـس از مـرگـش بـه همان گونه حفظ مى کند که در زمان حیات او حفظمى کرده است . به طورى که شاعر گفته است :
و انى لاستحیید و الترب بیننا ----- کما کنت استحیید و هویرانی


ادامه مطلب...

پایه هاى دوستى 6 (دوست را از محبت خود با خبر کردن)

پایه هاى دوستى 6 (دوست را از محبت خود با خبر کردن)


19- دوست را از محبت خود با خبر کردن


آیـا چـه مى اندیشى اگر دوستت نزد تو بیاید و بگوید: من خیلى تو را دوست مى دارم وبدانى که راسـت مى گوید جز این است که از شنیدن گفتار او در درون خود احساس خشنودى و مسرت و نزدیکى و کشش قلبى مى کنى ؟
آرى شک نیست که این حالات رادر خود مى یابى و درک مى کنى کـه دوسـتـى تـو نسبت به او فزونى یافته و محبت تو به اوگسترش پیدا کرده است .
بنابراین خبر دادن دوسـت از مـحـبـت خـود نـسـبت به او یکى ازارکان دوستى است و به همین سبب پیامبر خـدا(ص ) و ائمـه اهـل بـیت (ع ) انظار مردم را به این امر مهم که موجب نزدیکى دلها و آمیختگى جانهاست متوجه ساخته اند. پیامبر گرامى (ص ) فرموده است : هرگاه یکى از شما کسى را دوست بدارد او را از محبت خود با خبر کند. نیز: کسى که از آبروى برادر مؤمنش دفاع کند این عمل او برایش حجابى میان وى وآتش خواهد بود, و کسى که نسبت به برادر مسلمانش در دل خود محبتى احساس کند واو را از آن آگاه نسازد به او خیانت کرده است.
نـیـز: هـرگـاه یـکـى از شـمـا بـرادر مـؤمـنـش را دوسـت بـدارد او را آگـاه کـنـد کـه دوستش مى دارد.
از انـس نـقل شده که گفته است : مردى نزد پیامبرخدا(ص ) نشسته بود, در این هنگام مردعبور کـرد, وى عـرض کرد: اى پیامبر خدا من این مرد را دوست مى دارم , پیامبر(ص )فرمود: او را از آن آگـاه کـرده اى , گفت : نه فرمود: او را آگاه کن , آن مرد برخاست و به اوپیوست و گفت : من به خـاطر خدا تو را دوست مى دارم آن مرد پاسخ داد: دوست بدارد تورا آن که مرا به خاطر او دوست مى دارى .
امـام صـادق (ع ) فرموده است : هرگاه یکى از برادران مؤمن خود را دوست بدارى او را ازآن آگاه کـن , چـه ابـراهیم (ع ) گفت : رب ارنی کیف تحیى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبی . نیز فرموده است : هرگاه کسى را دوست بدارى او را از آن آگاه کن زیرا این امر دوستى میان شما را پایدارتر مى کند دیـل کـارنـگـى سـخـن لـیـنـکـلـن را ذکر کرده که گفته است : آن جا یک مثل قدیمى است کـه مـى گوید: یک چکه عسل بیش از یک بشکه حنظل مگس شکار مى کند, حال افراد بشرنیز به همین گونه است چه اگر بخواهى کسى را به سوى خود جلب کنى باید او را قانع کنى که دوست مـخـلـص او هـستى و همین کار به منزله آن چکه عسل است که دل او راشکار مى کند و براى به دست آوردن دل او جز این راهى نیست .


ادامه مطلب...

دوست یابی (قسمت چهارم)

دوست یابی (قسمت چهارم)


پایه هاى دوستى 4 (احترام و بزرگداشت دوستان)


16- احترام و بزرگداشت دوستان


از امـور قـطـعـى که در خور شک و تردید نیست آن است که اگر انسان به دیگران احترام بگذارد دیگران نسبت به وى احترام خواهند گذاشت و اگر به آنها اهانت کند مورداهانت آنان قرار خواهد گرفت .
شاعر چه خوب گفته است :
و من هاب الرجال تهیبوه ----- و من حقر الرجال فلن یهابا
پـس اگـر مـى خـواهى در نظر دوستت بزرگ باشى او را بزرگ بدار, واگر خواهان آنى که نزداو محترم باشى اورا احترام کن , و کدام کس است که دوست ندارد بزرگ و محترم باشد؟
از این رو از پیامبر خدا(ص ) و ائمه اهل بیت (ع ) روایاتى در لزوم بزرگداشت دوست و اکرام و احترام او وارد شـده اسـت تـا از این راه روابط آنها تحکیم و دلها تصفیه و بر دوستى وبرادرى آنها افزوده گردد.
پـیـامـبر خدا(ص ) فرموده است : هرکس برادر مسلمانش را احترام کند و در آن رضاى خداوند را بخواهد خداوند به او نظر رحمت خواهد فرمود. نیز: کسى که برادر مسلمانش نزد او بیاید و او وى را مورد احترام قرار دهد چنان است که خداوند را احترام کرده است. نـیز: هر کس برادر مؤمنش را احترام کند خداوند را احترام کرده و چه گمان دارید درباره کسى که خدا را احترام کرده خداوند با او چه کارى خواهد کرد. امـام بـاقـر(ع ) در بـیان آنچه بر مسلمان واجب است نسبت به برادر دینى خود انجام دهدفرموده اسـت : اگـر غـیـبت کرد در غیابش پاس او را بدار, و اگر حضور داشت او را دیدار وتجلیل کن و گرامى بدار چه تو از او و او از توست. امـام صـادق (ع ) فرموده است : ابوجعفر امام باقر(ع ) مى فرمود: یاران خود را بزرگ بدارید واحترام کـنـیـد, و برخى از شما به برخى دیگر هجوم نبرد, و به همدیگر زیان نرسانید ونسبت به هم حسد نورزید, و از بخل بپرهیزید, و بندگان مخلص خداوند باشید.
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده است : بزرگداشت حقوق برادران دینى بزرگداشت دین خداست . از ایـن رو بـراى دوسـتان شایسته نیست همه پرده هاى شرم و حیا را از میان خودبردارند چه این امر آنان را به ترک احترام و اکرام همدیگر وادار خواهد کرد. امام موسى بن جعفر(ع ) فرموده است :
حشمت و وقار را میان خود و دوستت از میان مبر وچیزى از آن باقى بگذار چه از میان رفتن آن سبب از میان رفتن شرم و حیاست. مراد از این سخن زیاده روى در عدم حفظ حشمت و حرمت یکدیگر است , به همین مناسبت فرموده است : چیزى از آن بـاقى بگذار و نفرموده است همه آن را باقى نگهدار چه تکلف و حشمت و وقار کامل در میان یاران و دوستان از نظر اهل بیت (ع )نکوهش شده است چنان که در آینده شرح خواهیم داد.
هر گاه دوست تواز نظر سن و سال بزرگتر یا از نظر دانش برتر و یا از حیث شان و مقام بالاتر است بر توست که او را بزرگ بدارى و احترام کنى چه این امر حقى براى اوست که بر تو واجب است آن را رعـایـت کـنى و مرزى میان تو و اوست که لازم است از آن تجاوزنکنى , از پیامبر خدا(ص ) روایت شده که فرموده است : کسى که سالخوردگان ما را احترام نکند و به خردسالان , ترحم نورزد از مانیست. در وصیت امام صادق (ع ) تدبر و اندیشه کن که فرموده است : نفس خویش را براى تحمل کسى که بـا تو مخالفت مى کند و داراى مقامى برتر است و بر تو فضیلت دارد رام کن چه تو به برترى او اقرار کـرده اى تـا بـا او مـخـالـفت نکنى و آن که براى کسى فضیلتى قائل نیست خود بین و خود پسند است. بپرهیز از این که دوست خود را تحقیر و اهانت کنى , چه این رفتار از مؤثرترین اسباب زوال دوستى و بـزرگـتـریـن عـامـل دشـمـنـى و کینه ورزى است , ائمه اهل بیت (ع ) آن را ازگناهان بزرگ شمرده اند.
امـام صـادق (ع ) فرموده است : کسى که دین خود را حقیر مى شمارد برادران دینى خود راتحقیر مى کند.
نـیـز: انسان خردمند به هیچ کس اهانت نمى کند, و کسانى که سزاوارترند به این که اهانت نشوند سه دسته اند: دانشمندان , حکمرانان و دوستان , زیرا کسى که به علما و دانشمندان اهانت کند دینش رااز دست داده , و آن کـه حـکمران را تحقیر کند دنیاى خود را از کف داده و آن که به دوستانش اهانت کند مردانگى خویش را از میان برده است .


ادامه مطلب...

پذیرش پوزش

پذیرش پوزش

در مـوضـوع پیش بیان کردیم که انسان در معرض خطا و اشتباه است و کمال مطلق اختصاص به حـضـرت احدیت دارد و عصمت از خطا ویژه برگزیدگان مقرب اوست .
بنابراین دوست تو ممکن است گاهى در گفتار یا کردار به تو بدى کند همچنین تو با او به بدى رفتار کنى , اما این امر نباید شـمـا را از مـحـدوده بـرادرى و دوسـتى بیرون برد, چه لغزش و درافتادن مقتضاى نهاد انسان و سـرشت اوست . از این رو بر تو لازم است عذربرادر دینى خود را به هنگامى که عذرخواهى مى کند بـپـذیـرى زیـرا آن کـه پـوزشـخواهى مى کند تبهکار شمرده نمى شود, و قبول پوزش شیوه افراد بزرگوار است چنان که گفته اند: العذر عند کرام الناس مقبول پیامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بیت (ع ) نظرها و اندیشه ها را به اهمیت این امر متوجه ساخته اند زیرا عذرپذیرى در دوستى و نزدیکى مردم به یکدیگر داراى تاثیر فوق العاده است .
پـیـامبر خدا(ص ) فرموده است : هرگاه کسى نزد برادر مسلمان خود عذرخواهى کند و اونپذیرد وى مانند کسى که در راهها مالیات (غیرقانونى ) مى گیرد گنهکار است.
نـیـز: کـسـى کـه از او عـذر کـارى خواسته شود و وى نپذیرد در کنار حوض بر من واردنخواهد شد.
نیز: کسى که برادر مسلمانش در امرى اقامه عذر کند باید از او بپذیرد خواه به حق باشدیا باطل و اگر نپذیرد در کنار حوض بر من وارد نخواهد شد.
نیز: آیا شما را آگاه نکنم که بدان شما کیانند؟ گفتند: چرا اگر بخواهى اى پیامبر خدا.
فرمود: بدان شما آنانى هستند که تنها زندگى مى کنند, و بنده خود را تازیانه مى زنند, واز کمک دریغ مى کنند.
فرمود: آیا شما را از بدترین شما خبر ندهم ؟ گفتند: چرا اگر بخواهى اى پیامبر خدا.
فرمود: کسى که از مردم نفرت دارد و مردم از او متنفرند. فرمود: آیا شما را به بدتر از آن خبر ندهم ؟
گفتند: چرا اگر بخواهى اى پیامبر خدا. فرمود: آنانى که از لغزشها پوزش نمى طلبند, و عذر را نمى پذیرند, و گناه رانمى بخشند. فرمود: آیا شما را به بدتر از آن خبر ندهم ؟
گفتند: چرا اى پیامبر خدا. فرمود: کسى که به خیر او امیدى نیست , و از شر او ایمنى نیست .
امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : عذر برادر دینى خود را بپذیر و اگر عذرى ندارد عذرى برایش پیدا کن.
مسلم بن وابصه این معنا را اخذ کرده و گفته است :
اذا ما اتت من صاحب لک زلة ----- فکن انت محتالا لزلته عذرا
دیگرى گفته است :
اذا اعتذر الصدیق الیک یوما ----- من التقصیر عذر اخ مقر
فصنه عن جفائک واعف عنه ----- فان العفو شیمة کل حر
بـلکه اگر بدانى دوست تو در عذرى که اقامه مى کند دروغگوست بر توست که عذرش رابپذیرى . چـنـان کـه امـیرمؤمنان (ع ) فرموده است : هر کس از تو پوزش خواست باید از اوبپذیرى اگرچه بدانى دروغگوست .


ادامه مطلب...

دوست یابی (قسمت سوم)

دوست یابی (قسمت سوم)
پایه هاى دوستى 2 (اعتماد به دوستان)


7- اعتماد به دوستان


مـا در فـصـلـهـاى نخستین این کتاب بیان کردیم که دوست برگزیده کیست و چه کسى سزاوار رفاقت و دوستى او واجب مى باشد, و صفات و اخلاق او را بر حسب آنچه ازاهل بیت (ع ) روایت شده ذکـر کـردیم .
اینک چنانچه دوستى که داراى این خویهاى پسندیده و آراسته به این صفات حسنه باشد برگزیده اى و قطعا از کسانى که به او وثوق دارى و دلت به او آرام و مطمئن است وى را براى خود ذخیره کن تا محل مشورت وگنجینه اسرار و اخبار تو باشد .
روشن است که هر اندازه محبت و دوسـتـى مـیان دوستان زیاد شود وثوق و اعتماد آنها به یکدیگر نیز فزونى مى یابد, از این رو امام صـادق (ع )فـرمـوده اسـت : کـسـى کـه اعـتـمادش به رهن و گرو بیش از اعتمادش به دوست باشدخداوند از او بیزار است . آرى چـون وجـدان بـیشتر مردم تباه شده و اندیشه هاى پلید درون آنها را فرا گرفته وفادارى در میان آنها کاستى پیدا کرده و اخلاص آنها ضعیف گردیده و ورع و پرهیزگارى خود رابر نفوس از دسـت داده و یـا چـنان که باید به دلهاى آنها راه نیافته است لذا مقتضاى دوراندیشى آن است که انـسـان بـه هر کسى که با او دیدار و همنشین مى شود اعتماد نکندمگر آن که در مدتى طولانى با دقـت و بـاریک بینى او را آزمایش کرده باشد, از این رو امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : همه محبت خـود را بـه دوسـتـت نـثـار کـن لـیـکن همه اطمینان را نسبت به او نداشته باش , درباره او همه همدردیها و مواسات را به کار بر اما همه اسرارترا به او مرسان تا حق حکمت و مصلحت را رعایت و حقوق واجب دوست را ادا کرده باشى. نیز فرموده است : به کسى که رازت را فاش کند اعتماد مکن. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده است : به دوستت اعتماد کامل نداشته باش چه سرعت گرایش هرگز برگردانیده و فسخ نمى شود.


8- رازدارى


ادامه مطلب...

دوست یابی (قسمت دوم)

دوست یابی (قسمت دوم)


5) حقوق دوستى و حدود آن


پـس از آن کـه دانستى دوستى را که براى خود انتخاب مى کنى , و رفیقى را که براى همنشینى و هـمـدمى برمى گزینى باید از چه صفاتى برخوردار باشد, و دریافتى کسى که دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نیکو و پسندیده است تنها آن انسان شایسته وپرهیزگارى است که از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به کار بندد و به اخلاق پسندیده و اعمال نیک آراسته باشد - و چـقـدر ایـن گـونـه افراد در این روزگار اندکند - ازاین رو بر توست که در یافتن چنین دوستى حـریـص بـاشـى و هـنگامى که او را به دست آوردى آغوش خود را برایش بگشایى و او را نسبت به خـودت در بـرترین موقعیتها قراردهى . روایت شده که مردى در بصره نزد امیرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـیرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه کن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فریبند. امـا دسـتـه اى کـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند . بارى , اگر به این دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف کن , با هرکس دوست است دوست و با هـرکس دشمن است دشمن باش , راز او را مکتوم بدار, او را یارى وخوبیهایش را ظاهر کن .
و بدان اى پرسش کننده که این گونه دوستان از کبریت احمر کمیاب ترند. امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, این را از آنها قطع مکن و بیش از این از وجـدان آنها چیزى مخواه , و به مقدارى که با تو گشاده رویى و شیرین زبانى مى کنند با آنها رفتار کن.
شاعر ابیات جالب زیر را در این باره گفته است :
الاخلاء فی الرخاء کثیر ----- و اذاما بلوت کانوا قلیلا
فاذا ما صحبت خلاحفیظا ----- راعیا للاخاء برا وصولا
فتمسک بحبله ابدالدهر ----- و اکرم به اخا و خلیلا


ادامه مطلب...