مرزهای دوستی کجاست؟
نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
امام صادق(ع) می فرماید: «دوستی حدّ و مرز دارد»(1).
دوستی مانند هر چیز دیگری در زندگی محدود به حدودی است و اگر از این حدود فراتر رویم به دوستی وفادار نمانده ایم. برای آن که از مرز دوستی خارج نشویم و همچنان نپنداریم که در مرز قرار داریم لازم است درنگی کنیم و مرزهای «اخلاقی» دوستی را روشن سازیم.
این مرزها کدام است؟
امام صادق(ع) می فرماید:« دوستی مرز دارد و کسی که این حدود را رعایت نکند او را به کمال دوستی نسبت ندهید». آنگاه می افزاید:« نخستین مرز دوستی این است که آشکار و نهانتان با دوست یکی باشد»(2). دلیلش آن است که میان دوستان هیچ چیز نباید مانع شود حتی خدایی تن نباید آنان را از همدلی بازدارد. بنابراین میان دوستان چاپلوسی و دروغ و نفاق نیست. دل و زبانشان یکی است. اگر یکی از دیگری لغزش ببیند با کمال ادب به او می گوید و طرف مقابل نیز با کمال ادب آن را می پذیرد.
به همین دلیل ملاحظه می کنیم دوستانی که زیاد به هم نزدیک و با هم یکدلند ناراحتیهای یکدیگر را از خطوط چهره و لرزشهای دل یکدیگر می شناسند. جابر جعفی می گوید: در برابر امام باقر(ع) بی سبب آه کشیدم و احساس ناراحتی و دلگیری کردم. عرض کردم: یابن رسول الله! گاه بدون آن که مصیبتی به من برسد یا بلایی سرم بیاید احساس غم و اندوه می کنم تا جایی که خانواده ام و دوستم آن را در چهره ام می بینند. امام فرمود: درست است جابر! خداوند مؤمنان را از گل بهشت آفریده و از شمیم روح خود در آنها دمیده است. به همین دلیل مؤمنان برادر تنی اند و اگر به یکی از آن ارواح مؤمن- در شهری از شهرها- ناراحتی و اندوهی رسد دیگر ارواح اندوهگین می شوند چون از او هستند».
این است عمق دوستی. تبادل احساسات میان دوستان گاه به حد تبادل احساسی دوقلوها می رسد. معروف است که افراد همزاد چنان از لحاظ احساسی به هم نزدیکند که اگر یکی از آنها گرسنه و یا تشنه شود دیگری نیز احساس گرسنگی و تشنگی می کند. این حالت در بعضی موارد به درجه ای می رسد که اگر یکی از آنها بیمار شود دیگری نیز همان بیماری را می گیرد.
چرا نباید ما نیز در دوستیهای خود همچون دوقلوها باشیم؟
دومین مرز دوستی این است که:« آراستگی تو را آراستگی خود و زشتی تو را از زشتی خود بداند»(3).
از دوستی بدور است که آدمی در برادرش عیبی ببیند و سکوت کند و بگذارد آن عیب در او رشد کند. و بگوید آن عیب در اوست و به من هیچ ارتباطی ندارد. این کار از حدود دوستی نیست. حدّ دوست آن است که عیب برادرش را عیب خود و آراستگی و خوبی او را آراستگی و خوبی خود بداند. به همین دلیل دوست راستین و صمیمی کسی است که اگر پیشرفتی کرد و مقامی یافت دست دوستانش را هم بگیرد و حتی برای پیشرفت آنها از برخی منافع خود بگذرد.
امام علی(ع) می فرماید:« اخلاق خود را رام خوبیها کنید، آنها را به سوی مکارم سوق دهید، به حلم و بردباری عادتشان دهید و نفوس خود را بر ایثار و از خودگذشتگی صبور سازید».
دوستی مبتنی بر خوبیها و بردباری و ایثار دوستی حقیقی و ناب است. اما دوستی و صداقت که در هنگام مشکلات رهایت سازد چون دوستی عده ای چاپلوس با امیر است در این قصه واقعی: یکی از دوستام نقل می کند: « این امیر به همراه عده ای از دوستانش با هواپیمایی به فرانسه می رفت. ناگاه شخصی ناشناس تلفنی به خبرگزاری رویتر اطلاع داد که در هواپیمای حامل امیر بمبهایی جاسازی شده و لحظاتی دیگر منفجر خواهند شد. هواپیما با شنیدن این خبر ناچار شد در فرودگاه بیروت فرود آید. امیر آخرین کسی بود که از هواپیما خارج شد.
من از دوستم که این ماجرا را نقل می کرد، علت این امر را جویا شدم، گفت: چون همراهان امیر برای نجات خود از یکدیگر سبقت می گرفتند و امیر را عقب می زدند. امیر هم که فردی کم جثه و در عین حال ترسو بود نتوانسته بود در برابر دیگران کاری انجام دهد لذا از همه عقب افتاده بود!
این همان دوستی چاپلوسانه و ریاکارانه است. در صورتی که دوستی مؤمنان با یکدیگر دوستی ایثار و از خودگذشتگی و ترجیح دوست بر خود است.
سومین مرز دوستی این است که:« مال و جاه در دوستی او با تو تغییری ایجاد نکند»(4).
بعضی دوستان را می توان « دوستان فقر» خوانده؛ زیرا تا زمانی که فقیرند دم از دوستی می زنند اما همین که به مال و منالی می رسند یا به جاه و مقامی دست می یابند هیچ کس را نمی شناسد و دوستان را بکلی از یاد می برند. این گونه افراد خارج از مرزهای دوستی قرار دارند و اسلام آنها را به عنوان دوست به رسمیت نمی شناسد.
چهارمین مرز دوستی این است که: « تا می تواند از کمک به تو دریغ نورزد»(5).
درست است که دوستی مصلحتی و مبتنی بر سودجویی یک دوستی غیراصولی است. اما این امر مانع از آن نمی شود که دوستان تواناییها و امکانات خود را میان یکدیگر تبادل کنند و نیازهای هم را برآورند. زیرا اصولاً زندگی براساس تعاون و سودرسانی به یکدیگر استوار است و در این میان خانواده و دوستان بیش از هرکس دیگر سزاوار این سود هستند، پس، اگر امکاناتی دارید و می توانید از عهده انجام آنها برآیید از دوستتان دریغ نورزید و در راه کمک به او از خودگذشتگی نشان دهید زیرا این کار رشته دوستی شما با او را محکمتر می سازد.
پنجمین مرز دوستی این است که:« تو را در مشکلات و سختیها تنها نگذارد.»(6).
ارزش دوست در وقت آسایش و رفاه آدمی معلوم نمی شود بلکه وقتی روشن می شود که انسان دچار مشکلات و گرفتاریها شود و روزگار به او پشت کند.
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
اگر می خواهید دوست خود را بشناسید و میزان صداقت و یکرنگی او را بفهمید در مواقعی که گرفتار مشکلات و سختیها می شوید او را بیازمایید و ببینید آیا از شما حمایت می کند و برای نجات شما جانبازی می کند یا از شما می گریزد و تنهایتان می گذارد؟
اگر در مواقع دشوار و بحرانی از شما دفاع کرد او را دوست حقیقی و راستین به شمار آورید. چون او فقط دوست در نعمت و رفاه نیست بلکه در هنگام مشکلات و گرفتاریها نیز دوست است؛ زیرا چه آسان است دوستی در رفاه و چه دشوار است دوستی در سختیها! گاه یک فرد در زمانی که شما از نعمت و آسایش برخوردارید لاف دوستی می زند اما همین که شمشیرها کشیده شد و نیزه ها بالا رفت خود را از شما کنار می کشد و یا پا به فرار می گذارد.
دوستی در هنگام سختی خصلت مردان است و در حقیقت صداقتی است که ملتها را می سازد و در تاریخ رشد می کند. این گونه دوستی چون دوستی عباس بن علی، حبیب بن مظاهر، زهیر بن قین، وهب، جون، مسلم بن عقیل و دیگر یاران و شیفتگان امام حسین(ع)است که در کنار او مردانه ایستادند و چون او تشنگی و گرسنگی را تحمل کردند و سرانجام همگی در کنار هم به شهادت رسیدند.
برعکس این گونه دوستی است، دوستی مردم کوفه با امام(ع) است. اینان با آن حضرت اظهار دوستی کردند و دعوتنامه ها نوشتند و به عنوان امام و رهبر با ایشان اظهار بیعت کردند. اما در برابر وعده و وعیدهای ابن زیاد گرفتار فتنه شدند و در حالی که دلهایشان با امام بود شمشیرهایشان خون پاک آن گرامی را می ریخت. اینان یاران امام به شرط نعمت و آسایش بودند و چون او را در محاصره مشکلات و مصایب دیدند از وی گریختند چنان که گویی اصلاً همدیگر را نمی شناخته اند.
امام علی(ع) می فرماید:« هرکس از شما که در حین رویارویی با دشمن در قلب خویش احساس دلیری دارد و از یکی از برادرانش ترس و خوفی مشاهده کرد باید به سبب برتری و دلیری که خداوند به او عطا فرموده دشمن را از برادرش براند همان گونه که از برابر خودش می راند. زیرا اگر خدا می خواست او را نیز همچون وی می آفرید».
گرچه این سخنان امام بخشی از آموزشهای جنگی است. به این معنا که اگر دو رزمنده در یک جبهه مشغول نبرد باشند و یکی از آنها احساس کند که از روحیه قویتر و موقعیتی محکمتر و اسلحه ای پیشرفته تر از اسلحه دشمن برخوردار است و دوستش این شرایط را ندارد باید از دوست خود دفاع کند. آری گرچه همه اینها از جمله آموزشهای جنگی است اما در زمان صلح بیشتر شایسته پیروی است چون خطر کمتری تهدید می کند.
هر دوستی باید بداند که بر دوستش برتری خاصی ندارد و اگر خصلت مثبتی دارد که دوستش فاقد آن است مطمئن باشد که این خواست و تفضل خداوند است و اگر خدا می خواست او را هم چون تو قرار می داد« پس وقتی دوستت را در محاصره و مصیبت و سختی دیدی از کمک به او دریغ نورز».
یکی از اصحاب امام صادق(ع) به نام «جمیل» نقل می کند:« امام صادق به من فرمود: بهترین شما بخشندگان شمایند و بدترین شما بخیلانتان: و از جمله کارهای شایسته نیکی کردن به برادران و تلاش در راه برآوردن نیازهای آنان است. این کار بینی شیطان را به خاک می مالد و آدمی را از آتش دور می کند و به بهشت درمی آورد(7).
آنگاه فرمود: ای جمیل! این حدیث را به گوش دوستان بزرگوار خود برسان.
عرض کردم: دوستان بزرگوار من کیستند؟
فرمود: آنان که در سختی و آسایش به برادران نیکی می کنند».
پی نوشت ها :
1-بحارالانوار/ج71/ص 173
2-بحارالانوار/ج71/ص 173
3-بحارالانوار/ج71/ص 173
4-بحارالانوار/ج71/ص 173
5-بحارالانوار/ج71/ص 173
6-بحارالانوار/ج71/ص 173
7-بحارالانوار/ج73/ص 307
منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.